۱۴ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۷:۱۹
کد خبر: ۵۹۵۸۰۳

نقد فیلم | روی دیگر سکه "بمب یک عاشقانه"

نقد فیلم | روی دیگر سکه
ظاهرا جناب معادی یادش رفته است که همین کشور‌هایی که امروز فیگور دموکراسی می‌گیرند به جنایتکار بی رحم و احمقی به اسم صدام سلاح می‌فروختند و حمایت و پشتیبانی می‌کردند.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، مثل خیلی از اوقات بیکاری مشغول چرخیدن در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی بودم که بنر تبلیغ نقد و بررسی روانشناسانه همراه با اکران فیلم «بمب یک عاشقانه» ساخته پیمان معادی نظرم را جلب کرد. پوستر تبلیغاتی متفاوتش که موشک‌های کاغذی را نشان می‌داد برایم یادآور واکنش مردم روسیه نسبت به فیلترینگ تلگرام بود.

از عوامل فیلم، موضوع قصه و ژانر دفاع مقدسش احساس کردم ارزش دیدن و هزینه کردن را دارد. روی لینک رزرو بلیت کلیک کردم و عدد ۳۰۰۰۰ تومان حسابی انگیزه ام را پایین آورد و صلواتی نثار ارواح برگزارکنندگان جلسه کردم که چرا در این جنگ اقتصادی ملاحظه مردم را نمی‌کنند. براساس آمار دولتی خط فقر در تهران برای یک خانوار با جمعیت چهار نفر ۲/۷ میلیون تومان است (گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس ۱۹ آذر) که طبیعتا بدون احتساب هزینه‌های این چنینی است.

نیم ساعتی زودتر رسیده بودم تصمیم گرفتم گشتی بزنم و تابلو‌ها و قیمت منو‌ها را بخوانم تا فیلم اکران گردد. لیست قیمت کافی شاپ، ابروهایم را تا وسط پیشانی بالا برد قیمت‌ها حباب نامعقولی داشت. پیش خودم گفتم بی رحمی امثال این‌ها دست کمی از ترامپ نسبت به مردم ایران ندارد. مطمئن هستم همین افراد اگر کسی پای حرفشان بنشیند دل پُری از بالا رفتن غیر منطقی قیمت‌ها و عدم نظارت مسئولان مربوطه دارند.

با تاخیر بسیار کمی اکران آغاز شد. فیلم داستان رابطه قهرآلود زن (میترا) و شوهری (ایرج) که در بمباران تهران در دهه شصت (به گفته تهیه کننده اسفند ۶۶) زندگی می‌کنند را روایت می‌کند زمانی که ایرانی‌ها نمی‌دانند فردا زنده هستند یا خیر.

صداگذاری خوبی در پخش انفجار بمب داشت نمی‌دانم چرا وقتی آن صحنه‌ها را مشاهده می‌کردم در کنار حس غم، احساس غرور می‌کردم که خیلی راحت الان در یکی از مدرن‌ترین سینما‌های منطقه وقت می‌گذراندم. کشوری که اجنبی‌های وحشی آرزوی بلعیدنش را داشتند، اما قهرمانان بی ادعایی که مدال‌های رنگارنگ بر دوش و سینه هایشان نبود و یکدیگر را فقط برادر خطاب می‌کردند اجازه کم شدن حتی یک وجب از خاک سرزمین را ندادند. به راستی وضعیت امروزمان را به راحتی بدست نیاوردیم که بی کفایت‌هایی در دولت و خارج دولت خواسته و نا خواسته نقش دشمنان مردم و نظام را بازی کنند.

میترا (لیلا حاتمی) و ایرج (پیمان معادی) با هم قهر هستند دلیل قهرشان از اشارات مبهمی که پدر میترا (با بازی خوب محمود کلاری فیلم بردار) فهمیده می‌شود این است که میترا بعد از با خبر شدن از زنده بودن برادر ایرج خوشحال می‌شود و گریه می‌کند و ایرج این واکنش به مزاقش خوش نیامده است چرا که میترا قرار بود ابتدا با برادر ایرج ازدواج کند! البته مانند تمام فیلم ایرانی‌ها آخرش با مطلب مهمی که میترا پی می‌برد که: «آدم‌ها باید با هم حرف بزنند تا مشکلاتشون حل شه!» با هم آشتی می‌کنند.

روی دیگر سکه ی «بمب یک عاشقانه»

پهلوی دیگر داستان عشق پسر بچه ۱۳ ساله‌ای به دختر بچه هم سنش است که واقعا در فیلم‌های ایرانی همین یک مورد را کم داشتیم تا غممان تکمیل شود. وقتی صحبت از عشق می‌شود در ذهن همه مفاهیم صمیمت، یک رنگی، ایثار و از خودگذشتگی و دوری از خود شیفتگی جای می‌گیرد، ولی واضح است که عشق ورزیدن در همه جای دنیا حدود و شرایطی دارد؛ به طور مثال عشق به زن شوهر دار یا مرد متاهل مذموم است و در فیلم بمب یک عاشقانه، عشق پسرِ نوجوانِ در آستانه بلوغ جز ناهنجاری و دردسر ثمره دیگری ندارد.

روی دیگر سکه ی «بمب یک عاشقانه»

به گفته دکتر درویش از منتقدان جلسه در تمام فیلم‌های دفاع مقدسی پسر نوجوانی دائما تکرار می‌شد که به پدر و مادر و فرمانده بسیج مسجد التماس می‌کند تا به جبهه برود، اما از فیلم آقای معادی چنین تفسیر می‌شود که آن نوجوان اگر در شهر بماند چنین اتفاقی (عاشق دختر همسایه شدن) برایش می‌افتد و برایش خوشایند نیست. البته تفسیر مذکور با واکنش منفی رسول اف تهیه کننده فیلم مواجه شد.

به هر حال نشان دادن چنین عشق‌هایی از نوجوانان و توسعه اش اثرات مثبتی برای جامعه نخواهد داشت و حتی در فرهنگ غرب که آرمانشهر بعضی از فیلم سازان و بسیاری از سلیبریتی‌های کشور است چنین امری ناهنجار محسوب می‌گردد.

مطلب دیگر در فیلم نگاه پسابرجامی پیمان معادی است که به شدت بروز داشت؛ که با به سخره گرفتن شعار مرگ بر آمریکا و سعی در کم رنگ جلوه دادن روحیه استکبار ستیزی مردم آن دوران دارد. در سکانسی از فیلم مدیر مدرسه (سیامک انصاری) با حالت بی منطق گونه‌ای می‌گفت دوست دارم وقتی کسی داخل مدرسه می‌آید اولین چیزی که چشمش می‌بینید مرگ بر آمریکا و مرگ بر صدام باشد. دستور می‌دهد که بقیه شعار‌های مرگ بر‌ها را بر دیوار‌های دیگر مدرسه بنویسند به گونه‌ای که فضا برای همه شان فراهم نیست که شاید اشاره به دشمن تراشی‌های بسیار داشته باشد.

روی دیگر سکه ی «بمب یک عاشقانه»

ولی ظاهرا جناب معادی یادش رفته است که همین کشور‌هایی که امروز فیگور دموکراسی می‌گیرند به جنایتکار بی رحم و احمقی به اسم صدام سلاح می‌فروختند و حمایت و پشتیبانی می‌کردند؛ شاید ایشان رسالت هنرمندی اش می‌داند که فضا را تلطیف کند و دلش بخواهد مردم از شعار‌های جینگیلی فینگیلی آمریکا استفاده کنند، ولی تاریخ اجازه چنین ساده اندیشی و خوش بینی‌هایی نسبت به استکبار جهانی را به کسی نخواهد داد.‌ای کاش فیلم سازان کشور شرایط حساس کنونی را درک می‌کردند به جای اینکه دشمنان مردم و نظام را بزک نمایند و زهر جنایاتشان را بگیرند و جاده صاف کن برنامه هایشان گردند. چقدر در این زمانه خلا هنرمندان روشنگری همچون جلال آل احمد و شهید آوینی احساس می‌شود تا غرب‌زدگی را به چالش بکشند.

هنرمند واقعی درک درستی از درد و مشکلات مردم و جامعه دارد و سعی می‌کند نسخه‌های صحیح ارائه کند نه اینکه مثل این سلیبریتی‌های شانه تخم مرغی از تفریحات لاکچری و روابط خصوصی شان فیلم و عکس منتشر کنند تا خودشیفتگی شان را به نمایش بگذارند و از مردم لایک و کامنت گدایی کنند. این‌ها همه نشان از سطح پایین تفکر و اندیشه شان دارد.

نزدیک به شش هفت سال است مردم درگیر مشکلات اقتصادی هستند؛ اما از تولید فیلم‌هایی با مضامین ساده زیستی، قناعت، کمک به نیازمندان، ایثار و یا حتی کار آفرینی، تشویق به تلاش و کار خبری نیست. تم اکثر فیلم‌های ایرانی خیانت زن و شوهر به یکدیگر است که البته کسی منکر چنین معضلی و همین طور جلوگیری از آن نیست، ولی بسیاری از مفاهیم مورد نیاز جامعه در سینمای داخلی مغفول مانده است./918/ی702/س

سید مجتبی کیا

ارسال نظرات